عنوان كتاب:  خطابه علم اقتصاد

نام نويسنده:  دونالد مك لاسكى

مترجم:  يدالله دادگر (1) - حميد اشرف زاده (2)

انتشارات:  باشگاه اندیشه

تاريخ انتشار:  ويراست اول- زمستان 1386

بهتر نوشتن

از جدى گرفتن خطابه اقتصاد چه چيزى عايد مى شود؟ با توجه به مسؤوليتى كه خطابه امتحان نشده بوجود مى آورد، مى توان به اين سخن پاسخ داد. اول از همه [اين كه] متون اقتصادى را خوب نمى نويسند. اين متون بنا به فرمول نشر علمى نگاشته مى شود. البته وضع به بدى روان شناسى نيست. در روانشناسى، مقالاتى كه با فرمول [خاص موردنظر] سازگار نباشد (مثلا، مقدمه، بررسى ادبيات، آزمايش، بحث و نظاير آن توجه نشود)، در ژورنالها چاپ نمى شوند. اقتصاد دانان به سنتهايى كشيده شده اند كه براى وضوح و صداقت خوب بشمار نمى رود.

متون اقتصادى [سبك انگليس] حاوى پيامى است به اين مضمون كه: من دانشمندم: راه بدهيد. گاهگاهى پيام موقرانه تر است: «گرى ليچز» به طعنه مى گويد: از اين روشى كه من شرح دادم بت نسازيد: اينها صرفا حقه بازى انسانى است. سبك ميلتون فريدمن با تمام دقت و وضوح بطور كاملا استثنايى خصلت محققانه دارد. ما با حساس تر شدن نسبت به پيامهاى واقعى رويه علمى و نثر علمى، مسابقه «رابرتسون»، «رابرت سولو»، «جورج استيگلر»، يا رابرت لوكاس را راه نمى اندازيم. اما ممكن است رشد ساير انواع را متوقف سازيم.  

تعليم بهتر

مسؤوليت دوم اين است كه، اقتصاد بد آموزش داده مى شود. البته نه به اين دليل كه معلمان آن خسته و گيج هستند، بلكه به اين دليل كه اغلب، ضمنى بودن دانش اقتصادى را تشخيص نداده و لذا بجاى حل مساله و تمرين، با اصول و اثبات تعليم مى دهند. يكبار ديگر جملاتى از پولانى [به اين صورت] بيان شده:

«انتقال علوم از يك نسل به نسل ديگر بايد عمدتا ضمنى باشد... دانشجو بايد فرض كند آموزه اى كه شروع كردن با آن، بى معنى به نظر مى رسد، در واقع معنايى دارد كه مى تواند همچنان كه استاد عمل مى كند آن را با رسيدن به همان مقام كشف كرد».

براى دانش آموز نوميد كننده است كه بگوئيم اقتصاد اساسا حفظ كردن فرمولها نيست، بلكه حس كردن قابليت كاربرد استدلالها و ديدن تشابهات ميان بيان يك كاربرد و كاربرد ظاهرا متفاوت ديگر است. و دانستن اين كه چه موقع زبانى و چه هنگام به صورت رياضيات استدلال كرد، و اين كه چه خصوصيت ضمنى جهان براى علم اقتصاد صحيح از همه مفيدتر است. زندگى سخت است. ما همانند مرد نابينايى كه از عصاى خود به صورت عضو گسترش يافته اى از بدن خود استفاده مى كند، هر گاه از نظريه ها استفاده مى كنيم آن را در بدن خود وارد مى كنيم (يا بدن خود را گسترش مى دهيم تا آن را در بر گيرد). حل مساله در اقتصاد، دانش ضمنى از نوعى است كه پولانى شرح مى دهد. ما اقتصاد را مى دانيم اما نمى توانيم آن را همانند موسيقدانى كه از نوتهايى كه مى نوازد بدون آگاهى از فنون اجراى آن، آگاهى دارد، بيان مى كنيم. خواندن يك مثال مهم است، زيرا مجموعه دستورهاى مكانيكى براى خواندن وجود ندارد. هار برگر اغلب مى گويد تا حدودى مى تواند يك استدلال اقتصادى را به يك آهنگ تبديل كند. نظير راهنماى سالن كارنگى، پاسخ به سؤال چگونه به شوراى مشاوران اقتصادى رسيديد؟، تمرين است و تمرين.

روابط خارجى بهتر

سومين مسؤوليت اقتصاد از ناحيه روش شناسى مدرنيستى اين است كه اقتصاد به درستى درك نشده است [در نتيجه هم] دانشمندان و [هم] انسان گرايان آن را دوست ندارند. انسان گرا به دليل توشه و روش شناختى ضد انسان گرايى، آن را دوست ندارد و دانشمند به دليل اين كه به آن درجه از صلابتى كه روش شناسى آن ادعا مى كند نرسيده است. روابط خارجى بد، هزينه زيادى دارد. براى مثال همانطور كه ملاحظه شد، اقتصاد اخيرا امپرياليستى شده است. (3) در حال حاضر، علم اقتصاد تاريخ، جامعه شناسى، حقوق، انسان شناسى، سياست، فلسفه سياسى و اخلاق وجود دارد. روش شناسى سست اقتصاد مدرنيستى اين مستعمره سازى را مشكل كرده و ترديدهاى روش شناختى بى ربطى در ذهن مردم مستعمره ايجاد كرده است.

دانش بهتر

مسؤوليت چهارم اين است كه اقتصاد دانان بى جهت خود را به حقايق عينى محدود كرده، تواناييهاى ذهن خود يا ديگران را به عنوان منبعى از فرضيات قابل آزمون و نه عنوان استدلالهايى براى وفق دادن فرضيه ها، تصور كرده اند. ديدگاه مدرنيستى اين است كه عقل سليم، عدم عقل است، دانش بايد به ترتيبى عينى باشد نه درون بينانه و تفهمى. اما كرارا گفته ايم، اگر فقط مبناى باورهاى خود را بررسى كرده بوديم، اطلاعات زيادى درباره رفتارهاى خودمان به عنوان مولكولهاى اقتصادى در اختيار داشتيم. اين ايده كه اثبات مشاهداتى قانون تقاضا، نظير رويكرد چند معادله اى «مكتب روتردام» از درون بينى متقاعد كننده تر است، نيز عجيب به نظر مى رسد. همانطور كه «كريستوفر سيمز» اخيرا اظهار نظر كرده است حتى اقتصاد سنجى بهتر مى بود:

«اگر بدقت درباره آنچه انجام مى دهيم فكر مى كرديم، به نظر من اطمينان بيشترى مى يافتيم (كه بخش اعظم اقتصاد سنجى كاربردى عليرغم اختلافش با علوم فيزيكى مفيد است) و آماده تر بوديم كه زبان و روش خود را به نحوى تعديل كنيم كه آنچه را واقعا انجام مى دهيم منعكس كند. نتيجه اين كار اقتصاد سنجيى خواهد بود (كه اگر بطور تصنعى كمتر شبيه روشهاى آمارى مورد استفاده در علوم آزمايشى باشد) علمى تر خواهد بود».

ارائه بهتر

پنجمين و آخرين مسؤوليت اين است كه منازعات علمى در اقتصاد ديرپاى و نامعتدل است. در نشريات زمين شناسى، مقالاتى كه به شخصيت ساير زمين شناسان اعتراض شود، وجود ندارد. اقتصاد دانان خطابه اى رسمى ندارند كه بطور قانع كننده اى نشان دهد، كه آنها چه چيزى را اقناع كننده مى دانند. ابزار رياضى و آمارى كه در طلوع دهه 1930 و 1940 نويد حل اختلاف نظرها را داد، موفق نبود (زيرا از آنها سؤالات بيش از ظرفيتى مى شد، با اين باور اشتباه كه عمليات گرايى براى پايان دادن به همه اختلافها كافى است). اقتصاد دانان فرض مى كردند، مخالفانشان هنگامى كه موضوع را نمى پذيرند، صادق نيستند (غرايض ايدئولوژيك و يا نفع شخصى دارند، يا احمق هستند). اين طرز فكر مختص ديدگاه مدرنيستى جدايى واقعيت از ارزش است كه تمامى عدم توافقها را به اختلافات سياسى نسبت مى دهند. زيرا ادعا مى شود واقعيات برخلاف ارزشها، محل منازعه نيست. ميزان عدم توافق كه به منارعات نسبتا ملايم وارد شده است، اسباب تعجب است. براى مثال حمله به ميلتون فريدمن و جان كنت گالبريت، زنندگى اى دارد كه غير معقول است. اگر كسى نمى تواند درباره ارزش فكر كند، و اگر اغلب موضوعات مطرح در نيمه ارزش ظ رف دو قسمتى واقعيت - ارزش قرار مى گيرد، بايد نتيجه بگيريم [كه] وقتى كسى درباره موضوعات مطرح شده فكر مى كند در بى فكرى قرار گرفته است. ادعاهاى يك روش شناس علمى نفس بريده صرفا مكالمه را خاتمه مى دهد. (4)

درمان خطابه اى براى اين عدم توانايى، فلسفه را به عنوان راهنماى علم رد مى كند يا حداقل فلسفه اى را رد مى كند كه مى خواهد براى علوم قانون وضع كند. اين معالجه، رگرسيونهاى روشن كننده، آزمايش قاطع، و پيامد نامنتظره را كه بطور نامنتظره اى ابطال شده باشد، بدور نمى افكند. اينها نيز دانش پژوهان معقول را اقناع مى كنند. عدم استدلال، بديل ضرورى استدلال تنگ و تاريك است (اگر دو پارگى مدرنيسم را بپذيريم). درمان [مورد نظر]، صرفا سلامتى مناسب اقتصاد را، كه در حال حاضر زير امر و نهى عصبى يك روش شناسى مصنوعى علمى پنهان شده، تشخيص مى دهد و به رسميت مى شناسد.

0000000000000000000000000000000000000

1) استاديار و مدير گروه اقتصاد دانشگاه مفيد.

2) پژوهشگر مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى بازرگانى و دانشجوى دوره دكترى اقتصاد.

3) منظور از امپرياليستى شدن اقتصاد در اين است كه تحليلهاى مربوط به آن در برخى رشته هاى نزديك به خود از علوم اجتماعى وارد شده است. نمونه آن تئورى اقتصادى سياست است كه كارهاى سياسيون را به انگيزه هاى اقتصادى مرتبط مى سازد. اين موضوع در جامعه شناسى، روان شناسى، حقوق و حتى تاريخ نيز مطرح است. وجود پسوند اقتصاد بدنبال ديگر رشته ها نيز نشانه اين امر است (م).

4) به هارى جانسون گوش كنيد: «روش شناسى اقتصاد اثباتى، روش شناسى ايده آلى براى توجيه كارهايى است كه آشكارا نتايج تعجب آورى را بدون اين كه مجبور باشد توضيح دهد (كه چرا رخ داده اند) ايجاد مى كند.

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۸۸ساعت 6:13  توسط ق  |