![]() خراسان قديم در عرف و اصطلاح نويسندگان كتب مسالك و ممالك و كيهان شناخت (جغرافيا) به چهار بخش تقسيم مى شد و هر بخشى را «رَبعى » مى گفتند و هر ربع را به نام يكى از چهار شهر بزرگ كه در زمانهاى مختلف، كرسى آن ربع يا كرسى تمام ايالت خراسان بود، مى خواندند. چهار شهر بزرگ خراسان قديم: نيشابور بود و هرات و بلخ و مرو (سرزمينهاى خلافت شرقى ، لسترنج، ترجمه محمود عرفان، ص 408) گفته مى شد: رَبع نيشابور، رَبع مرو، رَبع هرات، رَبع بلخ.طوس مشهد از ربع نيشابور بود (ايضاً، ص 414). قديمترين سند از متن جغرافيايى پارسى درباره طوس، گويا در كتاب نشناخته مؤلفِ حدود العالم است كه در 372 هجرى نوشته شده، بدين تفصيل: طوس ناحيتى است و اندر وى شهرك هاست، چون: توران (ظ: لهجه و تلفظى ديگر از: تبران، طبران، تابران، طابران) و نوقان، بروغون، رادكان، بنوازنده (؟). و اندر ميان كوههاست و اندر كوه هاى وى معدن پيروزه است و معدن مس است و سرب و سرمه و شبه، و ديگ سنگين و سنگ فسان و جورب از آن خيزد. به نوقان مرقد مبارك على بن موسى الرضاست و آن جا مردمان به زيارت شوند وهم گور هارون الرشيد است. (به نقل از حديقة الرضوية، تأليف اديب كهن استاد شيخ محمد حسن هروى ، چاپ مشهد، مهرماه 1327 ، ص 5... و در اين مقاله هر جا از حديقة نقل كرديم، مقصود همين كتاب و همين چاپ است.) تقسيم خراسان به ربعها كار جغرافى نويسان عرب است. در «رساله پهلوى » و نيز نشناخته مؤلفِ «شهرستان هاى ايران» اگر چه بناى كار بر نهايت اختصار است و مقصود يادداشت نام شهرها و بنيادگذاران آنهاست، چنين تقسيمى نمى بينيم. چنان كه در حدود العالم نيز نديديم. در اين رساله راجع به طوس چنين مى خوانيم: شهرستان توس را توس پسر نوذر كه 900 سال سپهبد بود، بنا كرد پس از آن سپهبدى از توس به زرير و از زرير به بستور و از بستور به كرزم رسيد. (شهرستان هاى ايران، ص 418) فردوسى گفت: طوس پسر نوذر منوچهر و سبب آن بود كه هنگامى كه كيخسرو طوس را به رزم افراسياب به توران فرستاده [ بود ] با او گفته بود كه زنهار از راه كلات نروى كه برادرم «فرود» كه از دختر «پيران ويسه» است، در آن جاست و جوانى سودائى مزاج است؛ مبادا انديشه جنگ آورد و بر دست تو ضايع شود. چون طوس به سر حدّ توران رسيد، به سخن كيخسرو كار نكرده به راه كلات رفت و ميان ايشان جنگ قائم گشت و سرانجام «فرود» كشته شد. كيخسرو از اين حركت طوس غمناك شد، چه او را فرستاده بود كه خون پدر باز خواهد؛ برادرش را نيز بكشت، القصّة، چون طوس از توران بازگشت، نتوانست كه نزد كيخسرو رود، در خراسان رحل اقامت انداخت و در آن موضع شهرى طرح كرد و به نام خود موسوم ساخت ... (مجالس المؤمنين، ج 2، ص 59) گى لسترنج را از سرزمينهاى خلافت شرقى مى آوريم كه مى نويسد: شهر مشهد، يعنى مشهد حضرت على بن موسى الرضا (ع) در سمت خاور نيشابور است و سلسله جبالى كه سرچشمه اكثر آبهاى نيشابور است مشهد را از نيشابور جدا ميسازد. شهر مشهد امروز كرسى خراسان ايران است و درچند ميلى شمال مشهد بقاياى شهر قديم طوس قرار دارد. طوس در قرن چهارم دومين شهر ربع نيشابور محسوب مى گرديد و از دو شهر «طابران» و «نوقان» كه متصل به هم بودند تشكيل مى شد. به فاصله دو منزلگاه چاپارى از طوس، باغ بزرگى بود در دهكده سناباد و در آن دهكده قبر هارون الرشيد كه در سال 193 مرد و قبر امام هشتم شيعيان على بن موسى الرضا (ع) كه در سال 202 در اثر زهرى كه مأمون پسر هارون الرشيد به آن حضرت خورانيد، شهيد شد، در آن باغ بود ... نوقان كه نوگان تلفظ مى شود، هنوز نام محله شمال خاورى و دروازه آن در مشهد جديد است كه از طريق آن دروازه به نوقان طوس مى روند. (نوقان در زبان مردم امروز«نوغون» تلفظ مى شود و محله اى است در جنوب خاورى مشهد نه شمال خاورى ، و ديگر جايى به اسم «نوقان طوس» وجود ندارد و ده نوقان در شهر حل و محل شده.) آب سناباد نيز هنوز ناحيه شمال باخترى مشهد را مشروب مى سازد. (آب سناباد امروز فقط ميانه نزديك به شمال مطلق شهرـمحله سراب،ـرا مشروب مى كند.) در قرن سوم، به قول يعقوبى ، نوقان از طابران بزرگتر بود، ولى يك قرن بعد، طابران از نوقان بزرگتر شد و تا زمان ياقوت برهمين وضع باقى ماند، تا آن كه لشكريان مغول طوس را ويران كردند. نوقان به تهيه و ساختن ظرفهاى سنگى كه به نواحى ديگر مى بردند، شهرت داشت و از كوههاى آن طلا و نقره و آهن و مس استخراج مى گرديد. در حوالى طوس فيروزه و سنگى كه به آن «خماهن» مى گفتند، همچنين سنگ مرمر سبز به دست مى آمد كه براى فروش به نوقان مى بردند. اما اين منطقه طوس كم آب بود. قلعه نزديك طابران ساختمان عظيم و با شكوهى بود كه به قول مقدسى ، از مسافت دور ديده مى شد و بازارهاى اين قسمت شهر متاع بسيار داشت و مسجد جامع آن بسيار زيبا و آراسته بود. برفراز دو قبر سناباد، در قرن چهارم، قلعه (ظاهراً مقصود قبه و گنبد است؟) بسيار مستحكمى بنا شده بود كه به گفته ابن حوقل، گروهى در آنجا معتكف بودند. مقدسى گويد امير فائق عميدالدوله گرد قبر حضرت امام رضا مسجدى بساخت كه در تمام خراسان عمارتى از آن با شكوه تر نبود. قبر هارون الرشيد نزديك ضريح حضرت امام رضا بنا شد (چنان كه بعد خواهد آمد مطلب به اين «ترتيب» نيست كه لسترنج از قول مقدسى نقل مى كند، يعنى قبه هارونى اول ساخته شده بود، آن گاه امام را نزديك گور او دفن كردند) و در زمين پهناور آن باغ و عمارت بسيار و بازارها احداث كردند. ياقوت نيز همين مطالب را ذكر نموده اضافه مى كند كه از قبور مشهور طابران قبر فقيه بزرگ مذهب سنت امام غزالى است (مقصود ابوحامد محمد بن محمد غزالى است متولد 450 متوفى 505. با برادرش احمد بن محمد اشتباه نشود.) كه در سال 505 وفات يافت و چندين سال در بغداد مدرس مدرسه نظاميه بود. اسم طوس در زمان ياقوت، يعنى در قرن هفتم، غالباً بر ولايت آن اطلاق مى شد و در آن ناحيه بيش از هزار دهكده وجود داشت. تمام اين آباديها همچنين دو شهر طوس (طابران و نوقان) و عمارات دو قبر سناباد در سال 617 پايمال لشكريان مغول گرديد و يكسره غارت و تاراج شد و از آن پس ديگر طوس روى آبادى و عمارت را نديد. (چنين نيست، چنان كه پس از اين خواهد آمد، ابن بطوطه كه در 734 طوس و مشهد هر دو را ديده، طوس را «اعظم و اكبر بلاد خراسان» پس از ويرانى نيشابور و ديگر شهرهاى بزرگ مى خواند و در همان زمان راجع به مشهد مى گويد: «آن شهر نيز بزرگ و پرجمعيت است». طوس بعداز ضربات هلاكو و تيمور به طور كلى ويران شد تا در عهد شاهرخ تيمورى بقاياى مردم آن به مشهد نقل مكان كردند.) اما دو قبرى كه مجاور طوس بود، در اثر توجه ثروتمندان شيعه دوباره آباد شد. حمدالله مستوفى در قرن هشتم از نخستين كسانى است كه سناباد را مشهد ناميده (اين گفته لسترنج نيز درست نيست، زيرا پيش از حمدالله مستوفى ، «المشهد» راجع به اين جا در كتاب مقدسى آمده. تا كنون آنجا را همچنان مشهد يعنى جايگاه شهادت حضرت امام رضا (ع) مى نامند . (مشهد در اين خصوص ظاهراً به معنى محضر و محل حضور و «ديدارگاه» است نه شهادتگاه، زيرا شهادتگاه امام در طوس بود نه مشهد. قياس كن: "مشهد على " يعنى محل حضور و ديدارگاه مزارش، نجف، وحال آن كه امام اول شيعيان در كوفه به شهادت رسيد.) هارون الرشيد و امام رضا، چنان كه قزوينى گويد، هردو زير يك گنبد مدفون شده اند ولى مأمون حيله اى به كار برده و به دستور او هارون الرشيد را در قبرى مدفون كرده اند كه به نام حضرت رضاست و حضرت رضا را در قبرى مدفون ساخته اند كه به نام هارون الرشيد است و اهالى قريه سناباد كه از شيعيان اند قبرى را كه معتقدند متعلق به حضرت رضاست كاملاً آراسته اند. (اين حرف به دلايل تاريخى و استدلال عقل، پرت و پلا مى نمايد و نوعى زهرپاشى در اذهان است.) در زمان حمدالله مستوفى مشهد به صورت شهرى بزرگ در آمد و در آن مزارهاى بسيار با گنبد هاى متعدد وجود داشت از آن جمله قبر غزالى بود در سمت خاورى قبه حضرت رضا و قبر فردوسى (البته با چهار فرسخ فاصله)! گوينده شاهنامه. اطراف مشهد جلگه اى است هموار و سرسبز كه آن را مرغزار تكان(؟) گويند؛ طولش دوازده و عرضش پنج فرسخ است و انگور و انجير فراوان دارد. اهالى ولايت طوس، به نظر حمدالله مستوفى «نيكو سيرت و پاك اعتماد و غريب دوست باشند.» ابن بطوطه كه مشهد را چند سال بعد ديده است گويد: شهرى عظيم است داراى بازارهاى معمور، و اطراف شهر را كوهها فرا گرفته و ضريح در زير گنبدى بزرگ جاى دارد و مدرسه اى در جوار آن است و همه ديوارهاى ابنيه با كاشى هاى عالى آراسته است. روى قبر امام ضريحى است از چوب كه بر روى آن صفحات نقره كشيده اند و قنديلهاى سيمين بالاى ضريح آويزان است. درِ حرم از نقره ساخته شده و پرده ابريشمين زرتارى بر آن كشيده و فرشهاى متعدد گسترده اند. در كنار ضريح حضرت رضا قبر هارون الرشيد است كه فقط ضريح چوبى دارد و شمعدانهايى روى آن مى گذارند. هنگامى كه يك نفر زاير شيعه وارد مى شود به ضريح هارون لگد مى زند و به ضريح امام درود مى فرستد. (امروز گور هارون در جرز ديوار نهفته است و رويش را پوشيده اند و نشانى از آن پيدا نيست و چون در آن محل معبر زايران به گرد ضريح امام تنگتر از حد معمول شده، و اين تنگ كردن معبر عمدى بوده. هنگامى كه زوّار در طواف به آن تنگنا مى رسند، مى گويند: «بر هارون الرشيد و مأمون لعنت». شنوندگان مى گويند: «بيش باد». گوينده باز مى گويد: «بر محمد و آل محمد صلوات»، «اللهم صل ...») كلاويخو سفير اسپانيا كه در سال 808 هجرى مأمور دربار امير تيمور بوده و در راه خود از مشهد عبور نموده به شكوه و عظمت قبر امام نيز اشاره كرده است. نكته اى كه در سفرنامه او ذكر شده اين كه در آن زمان مسيحيان در ورود به حرم مجاز بوده اند و ايرانيان شيعه تعصبى را كه امروز در اين خصوص دارند آن روز نداشته اند.ـپايان سخن لسترنجـ(سرزمينهاى خلافت شرقى ، چاپ و ترجمه مذكور، ص 416 ـ 414) چيز چندانى از سخن لسترنج نكاستيم، از سخن و.برتولد نيز تا جايى كه نقل مى كنيم، چيزى نمى كاهيم تا فايده مقاله در اين جمع آورى تمام باشد. گفتار بارتولد در اين مورد دقيقتر و كاملتر است، زيرا اولاً به مآخذ و اسناد بيشترى استناد كرده، ثانياُ در بررسى و داورى خود هوش و دقت بيشتر مبذول داشته، ثالثاُ از حيث ذكر سنوات و سندها خصوصيت دارد، رابعاً لسترنج از اوايل قرن نهم به اين سو نيامده؛ حال آن كه بارتولد در رساله ذى قيمت "تذكره جغرافياى تاريخى ايران" مطلب را تا قريب به زمان ما دنبال كرده است. متأسفانه در ترجمه اين رساله سنوات به تاريخ ميلادى و مقياسها روسى است و من فرصت نكرده ام همه آنها را با معادلهاى هجرى و مقياسهاى متداول خودمان تطبيق كنم. به هرحال اينك سخن او: «سلسله جبال مرتفع بينالود، جلگه نيشابور را از وادى كشف رود و شهر مشهدـكه پايتخت كنونى خراسان و در بيست و پنچ ورستى جنوب شرقى طوس قديم واقع استـجدا مى كند. جغرافى نويسان عرب در ضمن تعريف راه بين نيشابور و طوس از قرار مسافتى كه ذكر مى كنند، يكى از راههايى را در نظر دارند كه از وسط رشته جبال عبور مى كند و اكثر سياحان زمان اخير هم از آن راه مسافرت كرده اند راه پستى كنونى قوس وار مى گذرد و سلسله عمده را در كنار گذاشته و فقط ماهورهايى را كه چندان ارتفاعى ندارند، تقاطع مى كند. كلمه طوس در قرن دهم (ميلادى ) به يك ولايت تمام اطلاق مى شد كه شهر نوقان و شهر طابران و قريه سناباد كه بسال 809 (193هـ.ق) هارون الرشيد و به سال 818 (202هـ.ق) على بن موسى الرضا، از ائمه آل شيعيان امام رضا را وارث تاج و تخت اعلام نمود ولى بعد به طورى كه مى گفتند، امر داد مسمومش ساختند. شرح و توصيف طوس قرون وسطى را ما در دست نداريم، در زمان جغرافيانويسان عرب، شهر طوس به واسطه رونق و ترقى نيشابور، اهميت بزرگى نداشت. طوس هم مانند نيشابور به دست تولوى پسر چنگيزخان خراب شد و در زمان اوغدى جانشين چنگيز به تجديد عمارتش پرداختند؛ و از آن به بعد چند مرتبه مقر فرماندهان مغول شد. بعد از سقوط مغولهاى ايران، طوس با قوچان و كلات و ابيورد و نسا و واحه مرو، جزو قلمرو دولت كوچكى كه امير ارغونشاه رئيس طايفه « جون قربانى » تشكيل داده بود، در آمد. بعد از ارغونشاه پسرانش محمد بيك و على بيك جانشين پدر شدند. على بيك در سال 1382 (ميلادى ) مجبور به اطاعت از تيمور شده ، بعد وى را به فرغانه اعزام و در سال بعد مقتول ساختند. در سال 1389 (م) بعد از شورشى كه پيشرفت نداشت، طوس را قتل عام كردند و قريب به ده هزار نفر آدم كشته شدند پاى دروازه هاى شهر، بر حسب معمول برجهايى از كله كشتگان ساخته بودند. تجديد عمارت قطعه طوس بعد از فوت تيمور و در سال 1405 (م) انجام گرفت. در دوره هاى بعد اسم طوس را با نام مشهد يكجا مى برند. مشهد تدريجاً به واسطه اهميت مذهبى خود، شهر مجاور را تحت الشعاع قرار داده و پايتخت خراسان گرديد. سياح هندى كه معاصر نادرشاه بوده از مهاجرت تدريجى سكنه طوس به مشهد سخن مى راند و صنيع الدوله وزير ايران كه بعدها مقلب به اعتماد السلطنه گرديد؛ قول سياح هندى را در كتاب خود مسمى به «مطلع شمس» نقل كرده و وضع كنونى خرابه هاى طوس را مفصلاً در اين كتاب شرح داده است. در بين خرابه ها هيچ گونه آثارى كه داراى تاريخ باشد، ديده نمى شود. صنيع الدوله ديوارهاى شهر را كه يك فرسخ دور آن است و اركى را كه شايد در قسمت شمال شرقى بوده و عمارت بزرگى را كه شايد مسجد و داخل شهر بوده، تعريف مى كند در همه جا طول وعرض و ارتفاع ديوارها و برجها و خرابه هاى ساير عمارات ذكر شده. درداخل ارك قلعه كوچكى بوده كه برروى تپه مصنوعى ساخته بودند. در كتاب مزبور تصور مسجد نيز ترسيم يافته، اين عمارت در نزد ايرانيان به نقاره خانه معروف است. « فريزر» در ضمن تعريف طوس از مناره كوچكى در نزديكى مسجد و گنبد كوچكى در بالاى قبر فردوسى ، كه در بيرون شهر نزديكى دروازه جنوب شرقى واقع بوده سخن مى راند. به طوريكه نقل مى كنند، ساختمان اين گنبد را به عبدالله خان بخارايى (ازبك) كه در قرن شانزدهم زمامدار بوده، نسبت مى دهند. در سال 1859 كه «خانيك اف» به اين سرزمين به سياحت آمده بود، ديگر آن گنبد وجود نداشت و محل روى قبر شاعر را گندم كاشته بودند. پرفسور ژوكوفسكى به سال 1890 به محل مزبور رفته و فقط تپه اى ديده بود كه درآن كاوش هايى شده و اين تپه از آجر و نيمه و قطعات كاشى كه بلاشك از بناى خراب شده باقى مانده بود، تشكيل يافته و شايد اين همان بنايى باشد كه فريزر مشاهده كرده بود. به طورى كه دهاقين تعريف كرده بودند تپه مزبور را آصف الدوله حاكم سابق خراسان، كنده و دور محوطه را آجر گرفته، ديوارى در اطراف تپه كشيده مى خواست بنايى روى قبر آن بسازد، ليكن قبل از اتمام كار بدرود زندگانى گفت. زمانى بود كه قبور امامين معروف يعنى امام احمد و امام محمد غزالى (قبر محمد در طوس است، نه احمد كه گويا در قزوين مدفون است). كه دومى مؤلف كتاب شهير احياء علوم الدين است، نزديكى قبر فردوسى بود. قبر محمد غزالى در قرن چهارم دهم در ضمن شرح سياحت اين بطوطه مذكور گرديده، ليكن در اين زمان از بين رفته و اثرى از آن نمانده است. طوس در سمت شمالى «كشف رود» واقع است و در نزديكى دروازه جنوب شرقى طوس در سر راه مشهد، پل هشت چشمه اى بر روى رودخانه ساخته بودند، پل مزبور در اين زمان به حال نيمه خراب باقى است فريزر و صنيع الدوله هر يك شرحى در توصيف اين پل نگاشته اند. مخصوصاً صنيع الدوله فاصله هر يك از چشمه ها را هم ذكر كرده. پلى كه بر روى كشف رود قدرى پايين تر، بر سر راه كلات و مشهد، به فاصله پنج ميل از مشهد، ساخته اند و داراى يازده چشمه است، به وضع بهتر باقى مانده، ولى نه به طورى كه كاملاً بى عيب باشد، پل مزبور به «پل شاه» (امروز«پل شاهى » ناميده مى شود) معروف است. بنا به گفته «كرزن» عرض مسيل رودخانه كه از 25 فوت تجاوز نمى كند، با بزرگى پل مزبور تناسبى ندارد. چنان كه در فوق ديده شد، شهر مشهد در اطراف مقبره امام على بن موسى الرضا، كه در قريه سناباد چهار فرسخى طوس جنب قبر هارون الرشيد، مدفون است، ايجاد گرديد. در قرن دهم در زمان «ابن حوقل» قريه مزبور ديوار محكمى داشت و مقبره مكانى مقدس محسوب بود. در همان قرن (دهم ميلادى ) كلمه «المشهد» در كتاب «مقدسى » ديده مى شود. در قرن چهاردهم (م) در زمان حمدالله قزوينى ، مشهد شهرى بود. ابن بطوطه سيّاح همان قرن، بناى مدورى توصيف مى نمايد كه بالاى مقبره ساخته بودند و با روپوشهاى حرير و شمعدانهاى طلا آراسته بودند. در زير همان گنبد مقابل قبر امام رضا، قبر هارون الرشيد واقع بود كه بر روى آن هم شمعدانها روشن بود. ليكن زوّار شيعه كه قبر امام را زيارت مى كردند، لگدى به قبر خليفه عباسى مى نواختند. عده زوار بايستى در قرن شانزدهم، كه سلسله صفويه مذهب شيعه را مذهب رسمى ايران اعلام كردند، بمراتب بيشتر بشود. زمانى كه در قرن هفدهم ساير اماكن مقدسه شيعيان، يعنى قبر على (ع) در نجف و حسين در كربلا بالقطع به حيطه تصرف عثمانى در آمد؛ قبر امام رضا در ايران مهمترين مكان مقدس شيعيان واقع گرديد و همه ساله صدها هزار زوّار به زيارت آن مى آيند. زيارتگاهها هميشه درعين حال مراكز تجارت را تشكيل داده اند. بنا به گفته سياحان، بازارهاى مشهد جهان نماى زنده اى است از ملل مختلف شرقى . شهر به واسطه ثروت مكان مقدس و بازارهاى خود چندمرتبه معرض تاراج ازبكها واقع گرديد ... » (تذكره جغرافياى تاريخى ايرانـو. بار تولدـترجمه حمزه سردادور طالب زاده، چاپ تهران، بهمن ماه 1380، ص 161 ـ 157).
+ نوشته شده در پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۸۸ساعت 6:52  توسط ق
|
|